۱۳۸۹ مهر ۱۰, شنبه

320)پنجمین تحقیق حدیثی - روائی علیرضا پـ...: ذوالقرنین همان اسکندر مقدونی است/ خدمات اسکندر به دانش و بشریّت


*و اکنون ادامۀ ترجمۀ رسالۀ شاهزاده علیرضا ( از
فرانسه به آلمانی، توسّط خود اینشتین):
5- بخشی از خدمات جناب اسکندر مقدونی؛ که در
بُرهه ای از زمان(=ده سال، از333 قبل از میلاد،
تا 323 ق.م.) ایران ما را از تـوحّـش و جاهلـیّــت
غـرورآمیـز خارج ساخت و برَغم آنچه که در مورد
او میگویند ومینویسند، وبشهادت تاریخ علم ودانش:
وی مردی بوده خردمند ودادگر و بشـردوست، ولی
در عین حال، یاور ملـل تحت ستـم. او(=اسکـنـدر)
همان "ذو(ال)قـَرنـَین"(*1)است که در قرآن مقدّس
ما آمده و دوستدار مردم ایران بوده و هـیــچ کـــس
چون او نتوانسته دنیا را آنگـونه وبه آن اندازه فتح
کند(*2*).
ازجملۀ آن خدمات، یکی اِحداث "اسکندریّۀ" ایران
ما بـود، که همان "اصفهان" امروزی است و نــام
قدیم آن "سپاهان" بوده؛ که "مجلسی" هـا(*3*) از
همین شهر باعظمت برخاسته اند وشهری استعداد-
پرور است.
اسکندر مقدونی بزرگوار نیز چون ما عجم بوده...
او مردی اروپایی و رومی بود؛ من(=علیرضا پ)
آرزو داشتم همانند او بودم! میـگویند: شانزده شهر
با عنوان "اسکندریّه"(*4*) در شانزده قطب مهـمّ
دنیای آنروز بنا نهـاد، که یکی همان "اصفهان" ما
(ایرانیان) میـباشد، ویکی دیگر، همان "اسکندریّۀ"
مصر- که...تحت نام مقدّس اسلام- به دستور"عُمَر
(بـن) خطـّاب"(=خلیفۀ دوّم) آن شهر را به ویرانی
کشیدند! (ادامه دارد).
*******************************************
(پاورقی ها):
1- Zögarnein
- قرن درکلام عرب بمعنی شاخ وگیسواست وسبب
اینکه اسکندر در قرآن کریم و نزد مورّخین عـرب
ملقـّب به "ذو القرنین"(صاحِب دو شاخ)شده، طبق
نقش های سکه های رومی و یونانی قدیم، وجــود
دو دسته موی فِر خورده و گیسـو مانند - به سبک
مـوهای رومیان و یونانیان باستان - در دو طـرف
سرش بوده که از روبـــرو چنان شکلی را تداعی
میکند. این سکه ها هنوز هم موجودند و گـواه بـر
این هستـند که "ذو القرنین" بی شک، خود جناب
اسکندر مقدونی بوده است. عـلماء اخباری شیعه،
تقریباً بالإتفاق و بالإجماع، بر این عقیده انـــد کـه
ذوالقرنین مذکور در قرآن و روایات و کتاب های
آسمانی، همان اسکندر مقدونی رومی معروفست؛
از آن جملـه: شیخ صدوق (فوت381ق) در کتاب
کمال الـدّین (چاپ جامعۀ مدرّسین، ج2/ص395
تا 406 -حدیث5) حدیثی مفصّل حدود ده صفـحه
روایت نموده که در آن به اسم "اسکندر" وتولّد او
در روم (= یونان و مقدونیّه و نواحی اطراف آن)
نیز تصریح شده است. علامۀ مجلسی(فوت1110
ق) نیزاین حدیث را در بـِحارُالأنوار(12-183تا
193)آورده ودرمورد نوشته های برخی مورّخان
که چهرۀ ستمگر و زشتی از اسکندر ارائه میدهند
گفته که اعتباری به گفته های ایشان نیست (زیـرا
بسیاری از مورّخین، مُغرض هسـتـنــد و از روی
اهداف و اغراض شخصی و یا کینه و دشمــنی با
شخصیّت های بزرگ تاریخ، نویسندگی میکنند و
بیشتردشمنان اسکندر،مورّخان ایرانی ویا وابسته
به ایرانیان و زرتشتیان بوده وهستند). شیخ فخر-
الدّین طـُرَیحی، لغت شناس و فقیه أخباری ( فوت
1085ق) نیز در مادّۀ "قرن" از مجمـع البَحرَین،
که دایرة المعارف لـُغـَوی و روائی شیعی است،به
این تصریح میکند که "ذوالقرنین" اسکندرمقدونی
رومی است. شیخ بهائی(ف1030ق) نیزدرمقدّمۀ
المَشمول فی ترجَمَةِ الکشکول - بقـلم خودش - به
این واقعیّت چنین تصریح کرده است: "...و آنچه
در قرآن کریم آمده، از تشریع (=مشروع نمودن)
مُلک وسلطنت برای بندگان صالح خدا؛ ولو غیر
معصوم، چون ذوالقرنین-علیه السّلام- که اسکندر
رومی باشد، علیَ الأصَحّ (=بنابر قول صحـیح)".
وحتی خود اُدَباء و شعراء پارسی نیز، اغـلب بر
این عقیده بوده اند؛ و نظامی گنجوی (ف614ق)
در کلیّات خمسۀ خود، بخـشی به نـام اسکندرنامه
دارد، کـه بیـش از 10,000 بیت مثـنوی اسـت!
و این غیـر از آن اسکندرنامۀ قدیم اسـت کــه به
نثر پارسی و قبل از قـرن ششـــم هجری قمـری،
نگاشته شده و مؤلـّف آن ناشناس بوده است.اغلب
مفسّران بزرگ قرآن کریم -از شیعه وسُنـّی - نیـز
همچـون طبــری، مَیبُدی، شیخ طبرسی، ابوالفتوح
رازی،فخر رازی، قـُرطـُبی،بَیضاوی و...اسکـندر
مقدونی را ذوالقرنین دانستـه اند. ابن سینا نـیـز در
کتاب شِفای خودش،این قول را برگزیده است. نیز
ابن خلدون (ف808ق) برهمین عقیده است (مقدّمۀ
ابن خلدون، ترجمۀ گنابادی،1/146). مونتگـُمِری
وات، اسلامشناس و قرآن پژوه معـروف، میـگوید:
((هم مفسّران مسلمــان و هم محقــّقان غربی جدید،
بالإتفاق بر اینـند که: ذوالقرنین همان اسکندر کبیر
میباشد)) (دایرة المعارف اسلام، به انگلیسی). نیز
شادروان دکترحسن صفوی درکتاب معروف خود:
"ذوالقرنین کیست؟" با ارائۀ شواهـد زیاد تاریخی
و جغرافیایی، اثبات و تأکید می کند که ذوالقـرنین
هـمان اسکندر مقدونی بوده وگفته های "ابوالکلام
آزاد" را که شایعۀ ذوالقرنین بودن کوروش را بر
سر زبان عوامّ ایران انداخته، ردّ و تخطئه نمـوده
است. پس نتیجه آنکه اگر ما ایرانیان عینک های
تعصّب ناسیونالیستی را از چشمان خود برداریم،
ناچاریم اذعان کنـــیم که گفتۀ شاهزاده علی رضا
پهلوی فقید و نیز اینشتین در این رساله- که همان
قول اکثریّت مورّخان و محققان اســـت، در اینکه
ذوالقرنین صالح و درستکار، همان جناب اسکندر
مقدونی است - را قبول کنیم و عیب خود را جویـا
شویم که آتش پرستی و به قول شاهزاده علیرضا:
"جاهلیّت" ما ایرانیان تا چه حدّ بوده که آن جناب
ناچار شده به امر الهی به ایران نیز حمله کند؟-ج

2- گفــتۀ علی رضای فقید صحیح است؛ زیـرا در
تمامی نقشه ها و اطلس های بین المِلـَلی تاریخی،
چه قدیم و چه جدیــد، فتوحات اسکندر مقدونی از
امثال کوروش هخامنشی نیز بسیار بیشتـر بوده و
قلمرو حکومتی اسکندر، وسیعترین قلمروی است
که برای پادشاهان تاریخ بشریّت، در اطلـس های
معتبر جهانی ثبت شده است - ج.

3- یعنی: مجلسی اوّل (پدر): مولی محمّد تـقی؛ و
مجلسی دوّم (پسر): علامه محمّد باقر، که از پـدر
مشهورتر است و صاحِب "بـِحارُالأنوار" میـباشد.

4- Alexandrien